هنوز هم تلخ می نویسم ؛
به گمانم هنوز هم تلخـ ـم !
براستی چرا اینگونه شده ام ؟
وقتی تنهـ ـا می شوم...
حرفـ ـم نمی آید...
افکارم جمع نمی شود....
آشفتـ ـه می شوم و نگران...!
راحت بگویم: تلخ می شوم...
مثل قهوه ی تلخی که با یک لیوان شکر هم قابل خوردن نیست!
دلـ ـم برای در کنار تو بودن تنگ شده !
برویم و تا چندی دور شویم از هیاهوی این شهر...
خوش بگذرانیم...
بخندی تا من هم کمی بخندم ...!
می دانی از وقتی که رفتی نخندیدم...
چه متغیر شده ام این روزها...
وقتی تنهایم عجیب احساس دوگانگی می کنم...
کاش هرگز تنها نبودم...
براستی چرا اینگونه شده ام ؟
F
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1