غصــه نخــور ؛ کنــار آمـده ام بـا نبـودنت . . . خیلـی که دلـم بگیـرد ، گریـه میکنـم !
ته سیگارهایت را دور نریز .. بگذارشان برای من!
آنها از لبان تو کام میگیرند .. من از لب آنها …
غریبانه، ماندهام با مردانی که از مردی به فاعل بودنش دل خوش کردهاند…
پر رنگ ترین خیالم را به غلیظ ترین پک سیگارم می سپارم این بدرقه ی خاطرات توست یادم تو را فراموش نه… نمی کند …
برای حل شدن این معمٌا یا باید عابری بمیرد یا زنی سنگسار شود! خداوندا مگذار رازهای تو ما را به جان هم بیندازد!
دیگر نه
آدم، آن آدم است
و نه حوا، آن حوا
من و تو زاده ی کدامین دو نخستینیم
که نه بوی آدمیت داریم و
نه هوس حوا. . . ؟!
سوت پایان را بزن!
من حریف هرزگی تو و حماقت خودم نمی شوم . . .
می دانی درد این روزهای من چیست؟
سایه های بودنمان…
بد دردیست!
من بارانــــ مـی خـواهـم …
کـودکــــ دستـانـــِـ کـوچکـــِـ خـود را بـالا بـرد و گفتــــ خـــدایـا بـارانـی بـفـرستـــــ …
کـودکـانــــــ صبــر ِایـوبــــــ نـدارنـد کـه …
خستـه شـد و دستـهایـشـــــ را پـاییـن انـداخـتـــــ
بـا گـریـه رو بـه آسمـان گفت :
دیگـــر بـارانـــــ نمـی خـواهـــم …
برای تو …
برای چشمهایت !
برای من …
برای دردهایم !
برای ما …
برای این همه تنهایی
ای کاش خــــــــــــدا کاری بکند ….!
روی هر کس دست گذاشتیم ….روی ما پا گذاشت ….!!
تـا در دسـتـرس نـبـاشـے
مـشـتـرک ِ مـورد نـظـر نـمـے شـوے . .
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0